«اُتانازی» اقدامی است که در آن بیمار بهدلیل ناتوانی در تحمل رنجهای بیماریاش از پزشک درخواست میکند تا به زندگیاش پایان دهد. دکتر «جک کِوُرکیان» از پزشکان طرفدار اتانازی بود و در این راه نزدیک به ۱۳۰ بیمار را کمک کرد تا به زندگیاشان پایان دهند. در قانون بسیاری از کشورها برای انجام اتانازی محدودیتهایی وجود دارد و در تعدادی از کشورها این عمل ممنوع است. فیلم سینمایی-مستند «تو جک را نمیشناسی» درباره اتانازی و دادگاههای دکتر کورکیان است.
کاپیتان ناتان آلگرن(تام کروز) یکی از جنگجویان سپاه ژنرال کاستر در جنگهای علیه سرخپوستان بوده و خاطرات کشته شدن زنان و کودکان بی گناه قبایل سرخپوستی عذابش می دهد، آنچنان که برای رهایی از این خاطرات به الکل پناه آورده است و تقریباً همیشه دائم الخمر است. او اکنون برای یک شرکت اسلحه سازی با توجه به مهارتش در تیراندازی تبلیغ می کند. در یکی از روزها یکی از همسنگران سابقش به او پیشنهاد کار می دهد. از طرف دولت ژاپن از او خواسته می شود برای آموزش سربازان ژاپنی و تجهیز آنان به سلاح گرم ناتان به ژاپن برود. این ساخت سپاه جدید هدفی دارد و آن از بین بردن سامورایی هایی است که اطرافیان امپراتور، امپراتور جوان را از آنان بیم می دهند و تلاش می کنند او را قانع سازند سامورایی ها و در صدر آنان، کاتسوموتو(کن واتانابه) قدرت را از کف او خارج می سازند. ناتان با وعده ی یک حقوق خوب به ژاپن می رود و به سربازانی آموزش می دهد که همگی دهقانند و تا بحال تفنگ ندیده اند…
بسیاری از ما دلمان برای فیلم های سیاه و سفیدی که هیچ دیالوگی در آن نبود تنگ شده است . فیلم های که با حرکات و موزیک های زیبایش ساعت ها ما را محو جعبه ای کوچک می کرد . در این دوره چارلی چاپلین ( Charlie Chaplin ) یکی از ستاره های تلوزیون ها و سینماها بود . شخصی که نه تنها در زندگی بازیگری خود بسیار محبوب شد بلکه در زندگی شخصی خود نیز الگوی بسیاری از افراد و علاقه مندان به هنر قرار گرفت . سخت است که فیلم های کمدی او را فراموش کنیم . فیلم های که حداقل برای لحظه ای شده خنده را بر لب هایمان می آورد و ما را از تمامی سختی های زندگی دور می کرد . امروزه با گذشت ۱۰۰ سال از تاریخ اولین فیلم اکران شده او همچنان شخصیتی دوست داشتنی و محبوب در بین ما است . هنوز هم فیلم های او در شبکه های معتبر پخش می شود و همچنان بینندگانی بسیار بالا دارد . از این رو تصمیم گرفتیم تا گلچینی از بهترین فیلم های این ..
فیلم ماجرای افسر اطلاعاتی مکس (برد پیت) می باشد که در سال ۱۹۴۲ و در شمال آفریقا با یک مبارز نیروی مقاوت فرانسه بنام ماریان (ماریون کوتیار) در پشت خطوط دشمن آشنا می شود. آنها رابطهی صمیمانه ای را با هم آغاز میکند اما فشار جنگ این رابطه را تهدید میکند…
« سردار واشیزو » ( میفونه ) و دوستش ، « سردار میکى » ( چیاکى ) ، پس از پیروزى در جنگ ، در جنگل گم مى شوند و جادوگرى را مى بینند که پیشگویى مى کند « واشیزو » به حکومت خواهد رسید ، اما ورثه ى « میکى » جانشینش مى شوند . خیلى زود « واشیزو » ابتدا پادشاه و بعد « میکى » را مى کشد .
در سال ۱۹۴۰ میلادی هنگام حمله آلمان به شوروی در زمان جنگ جهانی دوم، نیروهای هیتلر میبایست از خاک لهستان میگذشتند تا به شوروی برسند. مردم لهستان نمیدانستند به کدام سمت پناه ببرند. بیشترشان بهسمت شوروی و عدهای هم بهطرف آلمان رفتند. اما تعداد زیادی از آنها اسیر شدند. برای اسیران فاجعهای رخداد که تا سه سال پس از آن مخفی مانده بود. در جنگلی بهنام «کاتین» بیش از بیست هزار نفر، که شامل نظامیان، دانشمندان و افراد عادی لهستان میشد، با دستان بسته و با شلیک گلوله به سرشان کشته و سپس همه آنها بهصورت دستهجمعی دفن شدند. فاجعهای انسانی که در تاریخ لهستان و خاطر مردم این کشور ماندگار شد اما عامل این جنایت معلوم نبود. شوروی در رسانهها، آلمان را عامل این کشتار معرفی کرد و سالها بر این ادعای خود تأکید داشت. در طرف مقابل آلمان شوروی را گناهکار میدانست. هر یک از این دو کشور طرف مقابل را گناهکار معرفی میکردند و در این راه رسانههای خود را بهکار میبستند.
فیلم «ذهن زیبا» با بازی «راسل کرو» زندگی ریاضیدان بزرگ «جان فوربز نش» را نشان میدهد. نابغهای که دنیا مانند آن را بهخود ندیده بود. در ابتدای جوانی استاد دانشگاه شد و با وجود سن پایینش از بسیاری از استادهای دیگر سَرتر بود.
بههمین خاطر به سایر اساتید کمتوجهی میکرد و بسیار مغرور بود. نُه سال متوالی جایزه برترین ریاضیدان جهان را بهدست آورد. اما زندگی او همواره به این شیرینی نبود. پس از نُه بار دریافت جایزه برترین ریاضیدان، در سال دهم نتوانست این جایزه را از آن خود کند و همین اتفاق باعث شد اثر نامطلوبی بر روحیه وی بگذارد. از آن بهبعد صداهایی را میشنید که واقعی نبودند. تصور میکرد افرادی بهدنبال او هستند. بیماری او «اسکیزوفرنی» نام داشت که باعث شد مدتی را در تیمارستان بستری شود.
نیروهای سائورون رو به افزایشند و او متحدهای جدیدی بدست آورده است. ارتش سارومان اکنون آماده حمله به آراگورن و مردم روهان هست. از طرفی دیگر یاران حلقه از هم پاشیدهاند و فرودو و سم با امید اندکی که باقی مانده به سمت موردور می روند. متحدان جدیدی به آراگورن، و مری و پیپین پیوستهاند، و آنها باید از روهان دفاع کرده و بر آیزنگارد بتازند. در همین حال سائورون در حال پایهریزی یک حمله بزرگ به گاندور است، و جنگ حلقه در حال آغاز می باشد.
«ناخدا باربوسا» (راش) کشتی «ناخدا جک اسپارو» (دپ) به نام «مروارید سیاه» را در اختیار می گیرد و بعدا به شهر پورت رویال حمله می برد و «الیزابت سوان» (نایتلی) دختر فرماندار (پرایس) را می رباید. «ویل ترنر» (بلوم) دوست دوران کودکی «الیزابت» با «جک» متحد می شود تا «الیزابت» را نجات دهند و «مروارید سیاه» را دوباره به چنگ آورند. اما نفرینی باعث شده «باربوسا» و خدمه اش برای همیشه در پرتو هر نور مهتابی به اسکلت هایی زنده تغییر شکل یابند…
توماس ( دیلان اوبرین ) پسر جوانی است که چشم باز می کند و می بینید که در یک محیط بسته سرسبز با تعدادی از افراد دیگر قرار گرفته است. توماس به زودی متوجه می شود که هیچ چیز از گذشته و اینکه چرا در این مکان حضور دارد به خاطر ندارد و دیگران نیز مانند او، حافظه شان پاک شده و هیچ چیز از گذشته به خاطر نمی آورند. توماس و دیگران برای خروج از وضعیتی که درش گرفتار شده اند تلاش می کنند اما دیوارهای بلند و محیط مارپیچی که در آن قرار گرفته اند راه فرار را بر آنان بسته. به همین دلیل آنها تصمیم می گیرند تا با یکدیگر متحد شوند و راهی برای خروج از وضعیت کنونی بیابند اما…