داستان «مهتر کیشی» است که به همراه پسر نوجوانش «روشن» به نگهداری و تیمار اسبهای خان مشغول است. خان ظالم با توهم سرپیچی، پدر روشن را از دو چشم نابینا کرده و سپس او را تبعید میکند. روشن سالها تحت تعلیمات پدر….