پس از اینکه کنتیس به عنوان نماد “زاغ مقلد” میان مردم شناخته شد، او به همراه تمام منطقه ۱۳ بر علیه کاپیتول مستبد و رئیس جمهور اسنو شورش می کنند.

داستان درباره دانشجویی به نام Saitou Yakumo است که با چشمانی با رنگ متفاوت متولد شده . چشم سمت چپ و قرمز رنگ Yakumo به او توانایی دیدن ارواح را داده است . او معتقد است که ارواح در زمین سرگردانند به دلیل اینکه یه دلیل مشخص دارند و با حل آن از زمین دور می شوند و این موضوع به آنها آرامش می دهد. Yakumo به کمک فردی به نام Ozaw Haruka با یکدیگر شروع به پرس و جو و تجسس در مورد ارواح می کنند .

“کنجی کویسو” دانش آموز نابغه ریاضی،کاری را برای تابستان خود در شهر زادگاه عشقش “ناتوسکی” می پذیرد.پس از رسیدن،او متوجه می شود که خانواده اش برای جشن گرفتن تولد نود سالگی مادربزرگ خانواده دور هم جمع شده اند.او باید تظاهر کند نامزد “ناتوسکی” است در حالیکه بر روی یک معادله ریاضی کار می کند و…

روز تولد گرومیت است و والاس تلاش می کند که وی را از این رخداد با خبر کند، چون اصلا خبر ندارد که روز تولدش است، والاس برای گرومیت یک قلاده ساده را به همین مناسبت خریده است که زیاد برای وی خوشایند نیست. اما هدیه ای که در آینده بسیار هم دردسر ساز می شود یک شلوار روباتیک مکانیکی موسوم به “تکنو شلوار” است که برای راحتی راه رفتن طراحی شده است. در ادامه انیمیشن وقتی که گرومیت برای کاری به بیرون از خانه می رود والاس تصمیم می گیرد اولین کسی باشد که این شلوار را امتحان می کند…

یک گروه ویژه که برای انجام ماموریتی به کشور چین رفته بودند، با هیولاهای غول پیکر مرموز مواجه شده و مجبور می شوند بر روی دیوار بزرگ چین به مبارزه با آنها بپردازند…

قیام آزوروس (به انگلیسی: Azureus Rising) نام پویانمایی کوتاه محصول کشور آمریکا می‌باشد که به کارگردانی دیوید وینستین (به انگلیسی: David Weinstein) ساخته شده و در سال ۲۰۱۰ عرضه شده است. یک مبارز آزادی معروف به آزوروس (به انگلیسی: Azureus) برای نابودی دشمن تلاش می‌کند.

وقتی “جک” از ساقه لوبیا بالا می رود،خود را در قلعه ای عجیب به همراه شاهزاده ای عجیب،مردمی که تبدیل به موش می شوند،جادوگری شرور که می خواهد ملکه شود و پسر او که یک غول است،می یابد.”جک” باید از شاهزاده در مقابل نقشه های شیطانی ملکه محافظت کند…

در سال ۱۹۳۷ در حالی که آتش جهنگ جهانی دوم کم کم در حال شعله ور شدن است سرهنگ یوکی از ارتش سلطنتی به صورت مخفیانه یک سازمان تربیت جاسوس به نام “سازمان دی” تاسیس می کند. کسانی که به عنوان اعضای سازمان انتخاب می شدند شهروندان دانشجوی فارغ التحصیلی بوندن که آزمون های انتخابی فرا انسانی را قبول شدند. تحت نظارت سرهنگ یوکی آن ها فقط مهارت کار با چیزهایی از قبیل باروت، ارتباطات بی سیمی، وسایل نقلیه و هواپیاما را یاد نمی گرفتند بلکه مهارت لازم برای جاسوسی از جیب بری گرفته تا باز کردن گاو صندوق را هم یاد می گرفتند.
خودکشی و آدم کشی بدترین گزینه های ممکن در سازمان دی هستند که نشان دهنده ی این است که ناشناخته بودن در آن از همه چیز مهم تر است.

داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام “هیو گلس” (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در می‌برد و ۳۵۰ مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد.