داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام “هیو گلس” (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و ۳۵۰ مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد.
یک پسر جوان با دختر نویسندهی داستانهای ترسناک مخصوص بزرگسالان، رابرت لاورنس استین (به انگلیسی: R. L. Stine)، متحد میشود تا از شهرشان در برابر شیاطین خیالی که پایشان به دنیای واقعی باز شده، محافظت کنند…
پس از زلزلهی مهیب کالیفرنیا که خسارات بسیاری را به بار آورد، یک خلبان نجات (دواین جانسون) برای پیدا کردن و نجات دادن تنها دخترش، تمام ایالت را با هلیکوپتر زیر و رو می کند…
کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب میکند، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد.
«دام کاب» (لئوناردو دی کاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمانهای جاسوسی و شرکتهای تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیب پذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از درون رویاهایشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه میکند. اما همین امر او را به یک مجرم فراری بین المللی تبدیل کرده است و باعث شده عزیزترین چیزهایش را در این راه از دست بدهد. حال به کاب فرصتی برای آزادی پیشنهاد می شود. او با انجام این ماموریت می تواند زندگیاش را پس بگیرد، اما تنها در صورتی که بتواند امری غیر ممکن بنام تلقین را انجام دهد. این بار، کاب و گروهش باید کاری عکس سرقت را انجام دهند: این بار وظیفه آنها دزدیدن ایده نیست، بلکه کاشتن یک ایده جدید در ذهن قربانی می باشد.
پس از گذشت ۲۲ سال از اتفاقات فیلم « پارک ژوراسیک » ، حالا این پارک تبدیل به مکانی پرسود شده که خانواده ها به همراه فرزندانشان برای تماشا و لذت بردن از دایناسورهای عظیم الجثه به این محل می آیند. اما درست در زمانی که به نظر می رسد همه چیز تحت کنترل باشد، یک سرمایه دار هندی تبار به نام ماسرانی (عرفان خان) برای سود بیشتر، به دانشمندان دستور می دهد تا دایناسوری بزرگتر و بسیار ترسناک بوجود آورند که نتیجه اش منجر به خلق دایناسوری فراطبیعی و به وجود آمدن فاجعهای عظیم می شود…
در آینده ای دور، یک مامور کارآزموده به کره زمین که اکنون تنها ویرانه ای از آن باقی مانده، فرستاده شده است تا منابع باقی مانده آن را شناسایی کند. اما در این حین برای او در مورد ماموریتش سوالاتی پیش می آید و …
پس از اینکه کنتیس به عنوان نماد “زاغ مقلد” میان مردم شناخته شد، او به همراه تمام منطقه ۱۳ بر علیه کاپیتول مستبد و رئیس جمهور اسنو شورش می کنند.
بعد از نابودی منطقه ی دوازده و فرار کتنیس و دوستانش از دست کاپیتول، آن ها به منطقه ی سیزده می روند که در زیر زمین جای گرفته شده. جنگ و شورش در منطقه های دیگر بر علیه کاپیتول بالا گرفته و تنها امید و سمبل مردم کتنیس است که به عنوان ماکینجی (مرغ مقلد) باید زنده بماند، اما کتنیس هدف های دیگری هم دارد که یکی از آن ها نجات پیتاست…
پیروزی «کتنیس اوردین» ( جنیفر لارنس ) و «پیتا ملارک» ( جاش هاچرسون ) در دوره ۷۴ ام مسابقات عطش مبارزه تبدیل به جرقه ای برای شورش مردم در مناطق مختلف «پانم» می شود و اکنون کاپیتول به دنبال شکار کتنیس و پیتا است…