«ویکتور» کشته شده است و «سلن» که تخصص اش کشتن گرگینه هاست و کینه عمیقی از آنها به دل دارد، بهمراه «مایکل» که یک موجود چند نژادی است در فرار از دست خون آشامان هستند. از سوی دیگر تنها فرمانروای خون آشام ها، «مارکوس»، که اکنون از خواب برخواسته و تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده و …
نزدیک به چهار و نیم میلیون سال پیش در درخت زندگی سیاره زیبای زمین شاخه ای تازه بنای رستن و بالیدن گذاشت و توانست به چیزی دست پیدا کند که هیچ شاخه و گونه ای از این درخت تنومند به آن نرسیده است یعنی خودآگاهی.
خودآگاهی و قدرت سخن گفتن و ارتباط با همنوعان به این گونه نیرویی بخشید که توانست خود را از قید و بند گرانش سیاره زمین رها کرده و به فضای بی انتها سفر کند. توانست چشمش را به جهان هستی بگشاید و از ورای فضا و زمان به آغاز جهان بنگرد.
آن شاخه “ما” هسنیم، انسان ها و البته اگر بخواهیم علمی بگوییم ما انتهای شاخه انسان ها هستیم، انسان هوشمند یا هوموساپینس.