بعد از نابودی منطقه ی دوازده و فرار کتنیس و دوستانش از دست کاپیتول، آن ها به منطقه ی سیزده می روند که در زیر زمین جای گرفته شده. جنگ و شورش در منطقه های دیگر بر علیه کاپیتول بالا گرفته و تنها امید و سمبل مردم کتنیس است که به عنوان ماکینجی (مرغ مقلد) باید زنده بماند، اما کتنیس هدف های دیگری هم دارد که یکی از آن ها نجات پیتاست…
پیروزی «کتنیس اوردین» ( جنیفر لارنس ) و «پیتا ملارک» ( جاش هاچرسون ) در دوره ۷۴ ام مسابقات عطش مبارزه تبدیل به جرقه ای برای شورش مردم در مناطق مختلف «پانم» می شود و اکنون کاپیتول به دنبال شکار کتنیس و پیتا است…
یک کهنه سرباز بازمانده از جنگ داخلی مجبور می شود از جانش بگذرد و به سفری برود تا همسر ربوده شده اش را نجات دهد…
در طول جنگ سرد، یک وکیل باتجربه آمریکایی به نام جیمز بی دانوان (تام هنکس)، تلاش دارد تا یک خلبان جاسوس سازمان CIA که در خاک شوروی اسیر شده است را آزاد کند.
پدری که توانایی پرداخت هزینه درمان دخترش را ندارد، بعنوان آخرین راه چاره، با یک همکار حریص شریک می شود تا از یک کازینو سرقت کنند. اما زمانی که اوضاع وخیم می شود، آنها مجبور می شوند یک اتوبوس را بربایند و…
«آزمون تقلید» یا «بازی تقلید» آزمایشی است که در آن میزان هوشمندی یک «ماشین» ارزیابی میشود. در این بازی، داور از طریق یادداشت با دو نفر ارتباط برقرار میکند که یکی از آنها ماشین است و دیگری یک انسان. ماشین میبایست بهگونهای رفتار کند که داور بهاین باور برسد که با یک انسان در ارتباط است. ماشینی که بتواند داور را فریب دهد و این آزمون را با پیروزی پشتسر بگذارد، یک ماشین هوشمند است. آزمون تقلید را «آلن تورینگ» در سال ۱۹۵۰ طراحی کرد. اما او پیش از آن در جریان جنگ جهانی دوم کار بسیار مهمی انجام داد. بریتانیا که در جنگ با آلمان بود با کمک دانشمندان و ریاضیدانان خود بهدنبال شکستن رمز ارتباطات نیروهای آلمانی بود. نازیها از دستگاهی بهنام «ماشین انیگما» برای رمزگذاری و رمزگشایی ارتباطات خود استفاده میکردند که شکستن رمز آن بسیار دشوار بود اما تورینگ توانست در اینراه پیروز شده و قدرت بریتانیا در جنگ را افزایش دهد.
داستان فیلم درباره رویارویی گروه بیمصرفها به رهبری بارنی راس (سیلوِستِر اِستالونه) با بنیانگذار و رهبر اصلی گروه بیمصرفها، به نام کُنراد اِستونبَنکس (مِل گیبسون) خواهد بود. بارنی راس که در قدیم مجبور شد تا کُنراد اِستونبَنکس را به خاطر فعالیتهای ظالمانهاش از بین ببرد اما اِستونبَنکس جان سالم بدر میبرد و اکنون بازگشته است تا گروهی را که خود پایهگذاری کرده بود (بیمصرفها) نابود کند.
کهنه سرباز ارتش آمریکا، سرهنگ بنیامین فورد به یک کلبه در کوه های آپالاچی برای فراموش کردن خاطرات دردناک جنگ بوسنی می رود اما خبر ندارد سرباز سابق صرب امیل کواک برای گرفتن انتقام از او به خاطر اتفاقاتی که در جنگ بوسنی افتاده بود دارد به سراغش می یاید…
«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…
افسر یک سرویس خارجی در لندن در تلاش است تا جلوی حملهی تروریستی که برای ضربه زدن به نیویورک طراحی شده است را بگیرد، اما مجبور می شود بخاطر جنایاتی که مرتکب نشده است از دست بقیه فرار کند…